سلفی گری در جمهوری آذربایجان؛ از حمایت تا تهدید
گردآوری: رامین فرهودی زرنق و علی جباریان
چکیده:
ظهور سلفی گری پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در منطقه قفقاز همیشه برای دولتهای تازه تاسیس مشکل آفرین بود به ویژه آن که تمایل ایدئولوژیک آنان به برپایی عمارت اسلامی در مناطق تحت سکونتشان تمامیت ارضی و انسجام کشورهای قفقاز را تحت تاثیر امنیتی قرار می داد. در این بین دولت جمهوری آذربایجان با هدف کنترل نفوذ جمهوری اسلامی ایران در میان شیعیان خود با نزدیک شدن به کشورهای عربی حامی سلفی گری درصدد مانع تراشی بر سر راه ارتباط گیری شیعیان دو سوی ارس شد اما در این بین رفته رفته حمایت های دولت باکو از این قشر مذهبی تبدیل به مشکلات امنیتی در داخل مرزهایش شده است.
کلید واژگان: جمهوری آذربایجان، سلفی گری، اهل تسنن، شیعیان، وهابیت
مقدمه:
اوایل اکتبر سال 2014 کشته شدن رشاد بخشعلیف کشتی گیر پرآوازه جمهوری آذربایجان در جبهه سوریه در رسانه های این کشور خبر ساز شد. این خبر که برای بسیاری در جمهوری آذربایجان غافلگیرکننده بود، نشان دهنده یک تهدید امنیتی در حال ظهور برای آذربایجان بود.
این اتفاق نشان می داد که صدها آذربایجانی به نیروهای دولت اسلامی (داعش) در سوریه پیوسته اند. این نگرانی در حال شکل گیری بود که این جهادگران سرسخت در نبرد می توانند روزی دولت رئیس جمهور الهام علی اف در این کشور قفقاز جنوبی را به چالش بکشند. برخی از ستیزه جویان برجسته که اکنون در سوریه می جنگیدند، به ویژه فرمانده میدانی حطاب الآذری، از قبل شروع به حمله لفظی علیه دولت علی اف به دلیل سکولاریسم و فساد کرده اند.
از طرف دیگر، انتشار یک فایل ویدئویی منتسب به سلفیون آذری در جنگ داخلی سوریه و دعوت از هم کیشان خود برای شرکت در این جنگ، مهر تأییدی بر نفوذ رو به رشد خود در جمهوری آذربایجان زده و هم چنین زنگ خطر را برای حاکمیت این کشور به صدا درآورد.
از طرف دیگر، بعد از حادثه ی درگیری مسلحانه ی 11 اکتبر2013 در سومقائیت و بازداشت بیش از 15 تن و زخمی شدن تعدادی دیگر، به طور رسمی اعلام شد که این درگیری بین جماعت خوارج و سلفی های ساکن در شهر سومقائیت روی داده بود. این خبر و به دنبال آن خبر بازداشت چند تن دیگر از اعضاء گروه های تندرو در شهرهای قبا و قوسار؛ سازمان های امنیتی جمهوری آذربایجان را برآن داشت تا به طور سازمان یافته و حساب شده بر روی خطر امنیتی جدیدی به نام جریان افراط گرای وهابیت کار کنند.البته پیش از این نیز خبر کشته شدن یک مأمور ام تی ان (وزارت امنیت ملی جمهوری آذربایجان) در گنجه، حوادث زاقاتالا و بالاکن و طرح ترور الهام علی اف در زمان برگزاری یوروویژن از سوی وهابیون نیز از جمله مواردی است که می تواند بیانگر میزان خطرات ناشی از حضور و فعالیت این فرقه های نوظهور در جمهوری آذربایجان قلمداد گردد.
آغاز سال 2014 برای جمهوری آذربایجان حاکی از افزایش اخبار به هلاکت رسیدن تعداد زیادی از افراطیون وهابی این کشور در سوریه بود. به طوری که فقط در ماه ژانویه ی سال 2014 خبر کشته شدن بیش از 20 تن از اتباع آذری در شبکه های اجتماعی و سایت های وابسته به گروه های مخالف در سوریه منتشر شد. اکثر این گروه های تندرو که در قالب تروریست های جبهه النصره وارد عمل شده بودند، در درگیری های بین گروه تروریستی داعش و جبهه ی النصره به هلاکت رسیده بودند. لازم به ذکر است، طبق آخرین آمارهای منتشر شده بیش از 100 نفر از اتباع جمهوری آذربایجان که در قالب گروه های مخالف با دولت مرکزی سوریه در حال جنگیدن بودند، به هلاکت رسیده اند. هم چنین، اخبار و آمارهای پراکنده حاکی از آن است که بیش از 400 نفر از اتباع این جمهوری (مشتمل بر وهابیون، تکفیری ها و خوارج) در قالب همین گروه تروریستی در حال جنگ در سوریه بودند.
گویا آذربایجان هدف جذابی برای جهادگران داعش باشد. این کشور یکی از معدود کشورهای جهان با اکثریت مسلمان شیعه است و داعش به شدت ضد شیعه است. در سطح ژئوپلیتیک، با توجه به پیوندهای جمهوری آذربایجان با روسیه، ایالات متحده و ایران، سه کشوری که از مخالفان اصلی داعش هستند، دنبال کردن جمهوری آذربایجان برای داعش نیز جذاب به نظر می رسد.
به نظر می رسد که جمهوری آذربایجان خود یک هدف آسیب پذیر است. هر چند این کشور دارای یک دستگاه امنیتی قوی است و توانسته فساد گسترده بسیاری از نهادهای دولتی را در چشم مردم تضعیف کند اما باید توجه داشت که علاوه بر این، جمهوری آذربایجان محل زندگی یک جامعه مهم و بومی از سلفی ها است که پیروان تفسیری خاص از اسلام سنی هستند.
جهادگران سلفی از دل جامعه سلفی ها بیرون آمده اند اما این خطر وجود دارد که حتی سلفی های مخالف خشونت به دلیل پیوستن افرادی از خانواده هایشان به داعش و به هلاکت رسیدن در سوریه یا عراق، اگر نگوییم به صورت مستقیم اما حتما به صورت غیر مستقیم علیه جامعه اهل سنت و شیعیان جمهوری آذربایجان مواضع افراطی در پیش بگیرند.
سیاستهای ضد ایرانی که از دهه 1990 توسط دولتهای مختلف جمهوری آذربایجان انجام شد، به گسترش سلفی گری در این کشور کمک کرد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، انزوای ایران یکی از اهداف سیاستی آشکار دولت های آمریکا بود. مقامات باکو در آن زمان معتقد بودند که اتحاد با ایالات متحده برای دستیابی به اهداف استراتژیک شان، یعنی بازپس گیری کنترل قره باغ کوهستانی ضروری است. بنابراین جمهوری آذربایجان به آسانی سیاستهای خود را با چارچوب منطقهای مورد حمایت آمریکا که ایران را حذف میکرد، هماهنگ کرد.
در طول دهه 1990 و اوایل دهه 2000، مقامات باکو هیچ دلیلی برای مقابله با گسترش سلفی گری نمی دیدند. در غیر این صورت، آنها گسترش آن را به عنوان یک موازنه سالم در برابر تلاش های ایران برای صدور نفوذ خود به جمهوری آذربایجان می دیدند. در حالی که عناصر شیعه طرفدار ایران آشکارا از دولت علی اف انتقاد می کنند، سلفی ها در آذربایجان تمایل دارند بر وفاداری به دولت تاکید کنند و از فعالیت سیاسی دوری کرده اند.
در سالهای اخیر، مقامات آذری نسبت به تهدید بالقوه سلفی هوشیار شدهاند. اما پرداختن به آن اکنون بی نهایت چالش برانگیزتر از یک دهه پیش است. سلفی ها در آذربایجان جای پای محکمی دارند و حداقل برخی از آنها مستعد افراط گرایی هستند، همان طورکه جریان ثابت آذری هایی که وطن خود را ترک کرده و به جنگ در سوریه و عراق رفته اند این را نشان می دهد.
گسترش سلفی گری در آذربایجان
به دلیل محدودیت های شدید دینی درجمهوری آذربایجان طی دوران شوروی، امکان تبلیغ و گسترش آشکار جنبش های مذهبی از خارج در این کشور وجود نداشت. درست است که در دوران شوروی، کمتر کسی از آذربایجان به حج می رفت، اما از جمله آذربایجانی هایی که به عنوان دیپلمات و مترجم در جهان عرب از طریق اتحاد جماهیر شوروی کار می کردند، توانستند با این جریان آشنا شوند.
مرحله اولیه گسترش سلفی گری در آذربایجان، فعالیت دانشجویان کشورهای عربی است که در باکو تحصیل می کنند. در اواخر دهه1980، دانشجویان عرب مقیم در باکو به ویژه دانشجویان سودانی، الجزایری و یمنی که عمدتاً در آکادمی نفت ( انستیتو نفت و شیمی آذربایجان در آن زمان) و در رشته پزشکی تحصیل می کردند در پی نرم شدن سیاست ضد دینی اتحاد جماهیر شوروی در دوران “بازسازی” با استفاده از تبلیغات مذهبی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 در آذربایجان تحصیل میکردند.
موفق ترین این مبلغان، سلیم زاخارنا قزاوی، اولین رهبر بانفوذ سلفی گری در آذربایجان بود که گمان می رود اصالتاً فلسطینی باشد. اگرچه دانشجویان عرب قبلاً مخفیانه به مبارزات سیاسی می پرداختند، اما فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شرایط مساعدتری را برای آنها ایجاد کرد و در سال 1993 حتی موفق شدند کلاس های دروس مذهبی را در خوابگاه مؤسسه نفت تشکیل دهند. یک سال قبل از آن اولین قانون لیبرال تضمین کننده آزادی مذهب و وجدان در آذربایجان مستقل تصویب شد.
اگرچه در ابتدا تبلیغات سلفی در میان طلاب آذربایجان انجام می شد، اما بعداً به سایر اقشار مردم گسترش یافت و اولین کتاب ها و بروشورها منتشر شد. به گفته شهروندان جمهوری آذربایجان دانشجویان خارجی که در دوران شوروی به آذربایجان می آمدند زبان روسی را آموزش می دیدند، بنابراین آنها نیز تبلیغات خود را به این زبان انجام می دادند. همچنین اولین ادبیات سلفی در آذربایجان بیشتر به زبان روسی بود.
برخی می گویند که ابوطارق تونسی( اصالتاً تونسی) که تا چند سال پیش در باکو زندگی می کرد، از فعالان استثنایی در تبلیغات سلفی این کشور بود.
در میان اولین دانشجویان عرب اسلام گرا که به آذربایجان آمدند، همراه با کسانی که سلفی گری سنتی را گسترش دادند، کسانی نیز بودند که به تبلیغات “اخوان المسلمین” که عمدتاً اردنی بودند، مشغول بودند. مخالف آنها سلیم زاخارنا، اولین رهبر گروه سنتی سلفی بود. به طور کلی، با رعایت سنت رسمی عربستان سعودی، در سال های بعد، سلفی های سنتی آذربایجان موضع قوی ضد اخوانی نشان دادند، کتاب هایی در این باره نوشتند و خلاصه تبلیغات فعال و قوی ضد اخوان را انجام دادند. اما گسترش سریع تبلیغات سلفی در آذربایجان پس از ورود بنیادهای مختلف عربی صورت گرفت.
حیدر علی اف در سفر رسمی خود به مسکو در سال 1993 با نمایندگان موسسات خیریه عرب از آنها خواست تا به آوارگان داخلی (آوارگان داخلی) و پناهندگانی که از جنگ قره باغ رنج می برند کمک کنند و آنها را برای این منظور به کشور دعوت کرد. بیتردید این دعوت تا حدودی متاثر از قصد وی برای محدود کردن نفوذ شیعیان ایران از طریق گسترش مذهب اهل سنت بود. (علی اف قبل از به قدرت رسیدن در آذربایجان، یعنی زمانی که در سال 1992 رهبری جمهوری خودمختار نخجوان را بر عهده داشت، اجازه ورود گروه فتح الله گولن را که در آن زمان مورد حمایت دولت ترکیه بود، به آن منطقه داد. او شرایط مناسبی را برای گسترش فعالیت این گروه در سراسر کشور ایجاد کرد. در مجموع در آن سال ها 15 سازمان عربی به آذربایجان آمدند.
بدین ترتیب اولین تبلیغ رسمی سازماندهی شده سلفی گری در سال های 1993-1994 با فعالیت های انجمن کویتی فوق الذکر برای احیای میراث اسلامی (جماعت احیاء التراث الاسلامی) آغاز شد.
در ژانویه2002، سازمان ملل، داعش را به عنوان یک گروه مرتبط با القاعده معرفی کرد؛ در سال2008، داعش نیز از سوی دولت آمریکا در فهرست حامیان سازمان های تروریستی قرار گرفت. این فهرست همچنین شامل دفتر IEDC باکو است.
اما بعداز نگرانی دولت جمهوری آذربایجان از تبلیغات اسلامی بنیادهای خارجی در سال 1996آنان شروع به ایجاد موانع مختلف بر سر راه فعالیت مبلغان مذهبی خارجی كردند و در نهایت پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 در آمریکا، دولت اکثر سازمان های عربی را اخراج کرد. با این حال آذربایجانی هایی که در اوایل دهه 1990 برای تحصیل اسلام به خارج اعزام شده بودند، شروع به بازگشت کرده اند و در واقع توانسته اند محبوبیت سلفی گری را افزایش دهند.
اولین طلاب آذربایجانی که به تحصیل سلفی گری پرداختند، توسط مذهبیون و سازمان های عرب فوق الذکر به سودان فرستاده شدند؛ اما به دلیل شرایط بد زندگی، سختی و خطر در سودان، دانشگاه اسلامی مدینه در عربستان سعودی بعدها به عنوان مؤسسه آموزشی اصلی و ستون فقرات آموزش این طلاب که به “دانشجویان علم” معروف بودند، انتخاب شد.
نتیجه گیری:
در اواخر دهه 1980، سلفی گری در آذربایجان از طریق تدریس طلاب عرب، و سپس از طریق تبلیغ مذهبی سازمان های عربی و همچنین نفوذ روسیه آغاز شد. با این حال، در پایان دهه 1990، سلفی های آذربایجانی تحصیل کرده در خارج از کشور، رهبری ترویج سلفی را بر عهده گرفتند و توانستند آنقدر موفق باشند که این نسخه از اسلام شکوفا شد و به وضوح به سریع ترین دین در حال رشد در این کشور در دهه های 1990 و 2000 تبدیل شد.
ظهور سلفی گری جهادی از اواخر دهه 1990 منجر به اولین درگیری عمومی و چندپارگی در جامعه محلی شد. متعاقباً به دلایل متعدد دیگر، انشعابات و درگیریهای درون جامعه سلفی عمیقتر شد و جامعه سلفی که قبلاً متحد شده بود به گروههای مختلف تقسیم شد.
با اخراج دینخواهان خارجی از سال 1996، دولت آذربایجان تلاش کرد تا با روشهای خشن فزایندهای از تبلیغ دینی سلفی جلوگیری کند. مسجد ابوبکر، مرکز سلفی گری در باکو، پس از حمله تروریستی در سال 2008 بسته شد و برخی مساجد و جوامع دیگر نیز به همین سرنوشت دچار شدند. با این حال، به نظر می رسد که شیوه جنگ طلبی حکومت آذربایجان در مبارزه با سلفی گری بی ثمر بوده است. بسته شدن مسجد اصلی به تضعیف سلفی گری مکتبی معتدل و گسترش سلفی گری سیاسی در سراسر کشور انجامید. رادیکالیزه شدن بسیاری از اعضای جامعه تا حدی نتیجه سیاست های ظالمانه دولت نیز بود. نقش فزاینده اینترنت همراه با تلاشهای نابخردانه دولت برای کاهش نقش دینگرایی سلفی جامعه زمانی قوی ابوبکر نیز به این پیامد کمک کرد. در نتیجه، همانطور که دولت اعتراف کرد، هنگامی که جهادی خشونت آمیز در عراق و سوریه شکل گرفت، هزاران آذری به مناطق جنگی مهاجرت کردند. این نشان می داد که در آذربایجان زمینه مناسبی برای جذب جهادی فراهم شده است. جهادگران به راحتی محیط ظالمانه آذربایجان را به نفع خود تبدیل کردند. بسیاری از خانواده های سلفی که توسط جهادگران از طریق اینترنت شستشوی مغزی داده شده بودند و وعده داده بودند که می توانند آزادانه بر اساس اعتقادات خود زندگی کنند، به مناطق تحت کنترل داعش مهاجرت کردند. داستان زنان آذربایجانی اسیر، کشته یا اعدام شده پس از شکست داعش سرازیر شد. ما در مطالعه بعدی خود در مورد سلفی گری جهادی در آذربایجان به طور گسترده به این موضوع خواهیم پرداخت.
در اوایل دهه 2000، تشیع که آشکارا مخالفت سیاسی خود را با روش های مدنی مختلف با حکومت آغاز کرد، وارد دوره رنسانس شد. برعکس، سلفی گری که بین رادیکال شدن و اطاعت گرفتار شده بود، به دلیل رد هر دو گزینه توسط عموم مردم، جذابیت خود را از دست داد و دچار رکود شد. و فرآیندهای پس از بهار عربی که منجر به ظهور گروه عادل رجبوف به عنوان قوی ترین عقیده در سلفی گری محلی شد را می توان به عنوان نشانه ای از جستجوی سلفی گری فعال برای خروج از این تله توضیح داد.
اما با این حال تلاش های دولت جمهوری آذربایجان برای توسعه فعالیت های این فرقه مذهبی به منظور مانع تراشی بر راه فعالیت شیعیان این کشور ادامه دارد که در قالب کمک های مالی به بازسازی برخی مساجد آنها مشاهده می شود. دولت این کشور با تعمیم اقدامات افراطی آنان به جامعه شیعیان آذربایجان، موانع زیادی بر سر راه فعالیت مسلمانان شیعه و شکل گیری تجمعات مذهبیشان شکل می دهد، حال آن که نقش شیعیان جمهوری آذربایجان در حفظ تمامیت ارضی این کشور مسلمان و تلاش شجاعانه آنان در جنگ دوم قره باغ عامل تثبت و اقتدار ملی در این کشور قفقاز جنوبی است.
از سوی دیگر فقدان تعلیمات مذهبی در مدارس و رسانههای عمومی این کشور اصلیترین دلیل برای به وجود آمدن فضای مناسب برای فعالیت گروه های سلفی و وهابی است و مقابله با جریان سلفی گری را نه می توان بر عهده نهادهای امنیتی این کشور، بلکه بر عهده تمام نهادها و گروههای فرهنگی داخل جمهوری آذربایجان دانست.
برای دریافت کامل این مقاله روی لینک زیر کلیک کنید.