دایره ارتباطی دیپلماسی فرهنگی با قدرت نرم (بخش اول)

امروزه کشورهای مختلف جهان به دنبال جایگزین نمودن مسیرهای جدیدی در مقابل روشهای پرهزینه نظیر دیپلماسی کلاسیک و سنتی، در جهت پیش برد اهداف و منافع متفاوت در کشورهای مختلف بهویژه همسایگان نزدیک خود میباشند. ازاینجهت، دیپلماسی فرهنگی مدتهاست که بهعنوان مکملی پرسود در دستور کار سیاست خارجی کشورهای دنیا خصوصاً کشورهای قدرتمند جهانی و منطقهای قرارگرفته است. با توجه به این موضوع میبایست اذعان نمود که در جهان امروز کشورهایی که پتانسیلها و قابلیتهای فرهنگی-تمدنی قوی دارند، بر بهرهبرداری نمودن از این عناصر سودمند، حداکثر تلاش و نهایت برنامهریزی کوتاهمدت و بلندمدت را درروش کاری خود قرار میدهند. در بازهی زمانی چند دهه گذشته، خروجی موفق دیپلماسی فرهنگی برخی از کشورها در این راستا نشان داده موفقیت در این مسیر، جایگاه و اعتبار آنان را در عرصهی روابط بینالملل غنی و مرتفع گردانیده است.
لازم به ذکر است، دیپلماسی فرهنگی یکی از انواع دیپلماسی نوین است و در حوزه دیپلماسی عمومی قرار میگیرد که از اهمیت ویژهای برخوردار است. در شرایط کنونی، دیپلماسی فرهنگی بهعنوان زیرمجموعهای از دیپلماسی عمومی نقش کلیدي در تأمین اهداف و منافع ملی کشورها ایفا میکند؛ ازاینرو امروزه دیپلماسی فرهنگی باهدف اثرگذاري بر نگرش افکار عمومی بهمنظور شکلدهی و اجراي سیاست خارجی، فراتر از دیپلماسی سنتی موردتوجه قرارگرفته است. هدف اصلی در دیپلماسی فرهنگی، برقراري ارتباط با مردم، سازمانها و نهادهاي غیردولتی از طریق فرایندهاي بین فرهنگی و به سبب ارائه تصویري مثبت از اهداف کشور است. بر همین اساس، بیتوجهی به این امر میتواند ضعف مهمی در سیاست خارجی کشورها و به دنبال آن جایگاه و منزلت آنها در عرصه بینالمللی محسوب شود.
دیپلماسی فرهنگی برای کشورهای بزرگ و قدرتمند این فرصت را به وجود میآورد تا از این نوع دیپلماسی بهعنوان ابزار اصلی خود در اعمال و تحقق قدرت نرم بهره ببرند و بتوانند به این وسیله به ایفاگری مؤثری در خصوص نقش خود درصحنه نظام بینالملل بپردازند. در دیپلماسی فرهنگی نفوذ حاصل از برقراری روابط فرهنگی با عموم افراد یا شهروندان یک کشور از راه ارتباطات نوین و رسانههای دستهجمعی حاصل میگردد که طی آن تلاش میشود تا تصویر خوب و مناسب و حتی ایدئال از یک کشور در جهان ترسیم گردد. بهاینترتیب اشتیاق همکاری افراد با این کشور به شکل داوطلبانه در خارج از مرزهای آن بدون استفاده از طرق سخت افزارانه و استفاده از هزینههای بالای دیپلماسی کلاسیک، فراهم میشود.
میتوان گفت که منافع ملی، حاصل و زاییده شرایط ایجادشده توسط نظام وستفالیایی میباشد و به نظر میرسد تا زمانی که این نظام و فرمولهای مربوط به آن در جهان بینالملل حاکم باشد، موضوع کسب منافع ملی و ارتقاء آن نیز حائز اهمیت خواهد بود. ارتباط بین دیپلماسی فرهنگی با منافع ملی نیز بهاینترتیب روشن میگردد. دیپلماسی فرهنگی با افزایش و استحکام زمینه گفتوگو با مخاطبان خارج از مرزها بهعنوان کشور هدف و ایجاد بافت موقعیت و جایگاه بینالمللی قدرتمند میتواند به ارتقای منافع ملی در روابط بینالملل کشورها منجر شود؛ بنابراین دیپلماسی فرهنگی برای هدایت سیاست خارجی کشورها برای دستیابی و حفظ منافع ملی امری گریزناپذیر و حیاتی است.
در ارتباط دیپلماسی فرهنگی با قدرت نرم ابتدا باید اشاره نمود، قدرت نرم درواقع توانایی متقاعدسازی از طریق فرهنگ، ارزشها و اندیشهها میباشد که برخلاف قدرت سخت که از طریق نظامی و اعمال سلطه و زور به دست میآید از طرق گفتوگو و مذاکره حاصل میشود. در اینجاست که دیپلماسی فرهنگی بهعنوان شکل مهمی از قدرت نرم اهمیت پیدا میکند.
دیپلماسی فرهنگی یکی از رویکردهاي قدرت نرم شناخته میشود. در نظریه قدرت نرم، دیپلماسی فرهنگی جزئی از دیپلماسی عمومی و از ارکان قدرت نرم به شمار میرود که در تعاملی سازگار و همافزا با سایر ارکان قدرت ملی کشور، قابل تشریح است
نخستین بار جوزف ناي واژه قدرت نرم را به کار برد. از نظر وي، قدرت نرم توان یک کشور براي دستیابی به اهدافش از طریق جذابیت و نه اجبار یا تنبیه است. این جذابیت از فرهنگ، ایدههای سیاسی و سیاستهای یک کشور ناشی میشود. زمانی که سیاستهای یک کشور در نگاه دیگران مشروع به نظر برسد، قدرت نرم اعمالشده است. قدرت نرم محصول تصویرسازي مثبت، ارائه چهره موجه از خود، کسب اعتبار در افکار عمومی داخلی و جهانی و قدرت تأثیرگذاري غیرمستقیم همراه با رضایت بر دیگران است. امروزه این قرائت از قدرت، در مقابل قدرت سخت، قدرت نظامی و تسلیحاتی که به شکلی همراه با اجبار و خشونتهای فیزیکی است، به کار میرود؛ ازاینرو قدرت نرم توانایی شکلدهی به ترجیحات دیگران و جنس آن از نوع اقناع است.
جوزف ناي، قدرت نرم را توانایی متقاعدسازی از طریق فرهنگ، ارزشها و اندیشهها تعریف میکند که برخلاف قدرت سخت است که آنهم از طریق قدرت نظامی برای ایجاد سلطه یا اعمال زور میباشد. با توجه به اینکه رهیافت قدرت سخت به لحاظ تاریخی یک سیاست مطلوب برای حکومتها بهمنظور اداره و هدایت روابط بینالمللی و منطقهای بوده، لذا اکنون در هم تنیدگی فزاینده صحنه جهانی، نیاز به همکاری و معاضدت در یک سطح جدید را عیان و آشکار میسازد. در چنین فضایی است که دیپلماسی فرهنگی بهعنوان شکلی از قدرت نرم اهمیت پیدا میکند؛ اما در جمعبندی ارتباط دیپلماسی فرهنگی با قدرت نرم میتوان گفت: «هر کشور برای اجرای اهداف سیاست خارجی و تأمین منافع ملی خود تلاش میکند تا از دیپلماسی فرهنگی که هدفش حضور چندوجهی بر ملتهاست، استفاده کند».
دیپلماسی فرهنگی در حوزه اجرا نیازمند ابزارها و مؤلفههایی است که عبارتاند از: موافقتنامههای فرهنگی میان کشورها، همکاریها و مبادلات فرهنگی، جهانگردی و صنعت توریسم، مراکز علمی و فرهنگی داخلی و خارجی، شخصیتها و چهرههای شاخص علمی، فرهنگی و هنری بینالمللی، مبلغان مذهبی و دینی، صادرات و واردات کالاها و خدمات فرهنگی، حضور رسانههای قدرتمند در فضای مجازی بهویژه اینترنت، شبکههای ماهوارهای و نشر مکتوب و در نهایت وجود سازمانهای بینالمللی فرهنگی» که همگی آنها در روابط بینالملل و در بُعد قدرت نرم اهمیت ویژهای دارد. در این رابطه رویکردهای نظری مختلف در دیپلماسی فرهنگی با اهداف خاصی به دنبال کسب قدرت هستند.
دکتر هیراد مخیری، استاد روابط بین الملل و تحلیلگر مسایل قفقاز